۸/۲۲/۱۳۸۸


خواستم بنامم تو را، ندانستم نام تو چیست
خواستم نگاهت کنم، ندانستم روی تو کدامین سوست
خواستم صدایت کنم، ترسیدم از نشنیدنش
خواستم ببویمت، ترسیدم از مدهوش شدنم
پس
بی تکلم، بی تکلف، در باران
همراهت شدم
هم صدایت شدم
هم نامت شدم
...

۱ نظر: